دلت را جا نمی گیرد ... وقتی احساس راحتی نمی کنی اجباری به ماندن هم نیست!
+ ممنون از همراهی تون
- ۴ نظر
- ۱۴ تیر ۹۵ ، ۰۹:۵۵
دلت را جا نمی گیرد ... وقتی احساس راحتی نمی کنی اجباری به ماندن هم نیست!
+ ممنون از همراهی تون
مدتی بود درد داشت. بعد از پیگیری و آزمایش گفتند سرطان دارد و چند ماه بیشتر زنده نمی ماند. به شوهرش گفت نمی خواهم بچه هایم بی سرپناه باشند. باید خیالم راحت باشد تا بعد از من احساس بی مادری نکنند. فلان دوستم را می شناسی، خیلی خوب است، خانوم است. ماه است. مطمئن است، اصرار پشت اصرار که برات می گیرمش! لاید شوهر هم با گریه و زاری قبول کرد! خلاصه هوو وارد می شود تا اینکه بعد از چندین هفته در جریان آزمایشات ثانویه می فهمند که ای بابا، جواب آزمایشات قبلی اشتباه بوده و خانم هیچ مشکلی ندارند. از من و شما هم سالم تر! حالا به شوهر عزیز اصرار که باید هوو را طلاق بدهی. شوهر تازه عاشق شده هم پایش را در یک کفش کرده که خیر! طلاق بده نیستم! تازه شم زن دوم باردار شده، د حالا بیا و درستش کن ...! کارشان شده از این دادگاه به آن دادگاه رفتن ...!
گفتم یادت می آید آن شب ، منزل فلانی چقدر خوش گذشت. گفت بله کامل یادمه. بچه بودیم دیگر. حتی در رودخانه ی نزدیک خانه اش شنا کردیم. گفتم شنا کردیم؟؟؟ با مِن و مِن گفت، نمی دانم، شاید فقط دست به آب زدیم! هاج و واج نگاهش کردم. گفت فکر می کنم اصلاً رودخانه، خشک شده بود! گفتم نه عزیز دل برادر! شهر کویری، رودخانه اش کجا بود! گودبرداری خانه ی روبرویی بود که توش هفت سنگ زدیم به رگ تا خود کله ی سحر!
پول هایش را برای changeکردن با اسکناس درشت می آورد. یک بار با حساب سرانگشتی فهمیدم درآمدِ منِ مهندسِ دو شغله از این گدایِ کارتن نشینِ گوشه بازار کمتر است! می توان به زندگی امیدوار بود...!!!
ویژگی های 9 تیپ شخصیتی را فرستاده بود. گفت همه ی آدمها در یک تا سه تیپ قرار می گیرند. تو جزء کدام تیپ هستی؟ پرسیدم خودت چطور؟ گفت تیپ یکی هستم. آرمانگرا و ایده آل طلب. البته هشت و نه را هم دارم. تو چطور؟ با مِن و مِن گفتم از همه تیپ ها، هرکدام دو سه خط !!!
جای تعجب و خوشحالی دارد وقتی بدون خواندن حتی یک کلمه، در سه رشته ارشد مجاز می شوم! البته با این رتبه از خیر دانشگاه تهران باید گذشت اما دانشگاه زابل و آمل و آق قلا گلستان هم دانشگاهی هستند واسه خودشان!
من که آسمون نخواستم
تو فقط بالمو نشکن
هرچی دادی و ندادی
آخرش گرفتی از من
نمی دانم گیر دادن به قشنگ ترین ترانه غمگین م و نم شدن گوشه چشم هایم, احساس را بهتر می کند یا داغون تر! خدا کند در پس بغض های لعنتی حضور, باران نیستی ببارد
بگو بارون بزنه این خونه دلگیره. بگو بارون بزنه ...
بعد از یک فرود مایوسانه، بال ها را باز می کنم و به آسمان پرواز می کنم
اما تویی که دوباره با یک سنگ به سویم نشانه می روی
باز با بال و پری خسته و زخمی می افتم
از تلخی حضورت، به کدام آسمان گریز باید کرد؟؟؟
لعنت به شنبه هایی که می آیی!!!
آفتاب باشد، ابر هم باشد! باد شدید باشد ، خاک هم! هوا گرم و شرجی باشد، قطره های درشت باران هم!
لطفاً یک هواشناس خبره هوای پارادوکس اهواز را تفسیر کند! هوا فشار داشت یا نه؟ نمی دانم! ما به مخ مان فشار آوردیم نفهمیدیم! حق الزحمه اش هم محفوظ!
مثل یک لیوان داغ بلور ...که زیر آب یخ می رود
دارم
خ
و
ر
د
م
ی
ش
و
م!
داشتیم رکاب می زدیم. گفتم سرعتت را کم کن ولی ترمز نگیر، انرژی زیادی می خواهد بعد از ترمز گرفتن!
گفت باشد
گفتم علت موفقیت مایکل شوماخر را پرسیدند. گفت لحظاتی که بقیه رانندگان ترمز می گیرند، من گاز می دهم.
گفت خب؟
گفتم البته تو گوش نگیر، بنده ی خدا، داشت اسکی بازی می کرد. باید ترمز می گرفت ... نگرفت. الآن مدتهاست در کما بسر می برد. در زندگی گاهی لازم است ترمز هم بگیری!