کلبه چوبی خیال

یک دشت بی نهایت سبز
یک آسمون صاف با اندکی ابرهای در حال گذر
و یک کلبه چوبی تنها
کافیست تا
خیالم را پر کند...!

خون دلها خورده ایم!

شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۰۵ ق.ظ

امروز دوچرخه اخوی عزیز را تحویل گرفتم. ورزشی که از بچگی دوستش داشتم. یحتمل تا هوا خوب است فاصله شرکت تا خانه را رکاب خواهم زد!


آی آنهایی که با افسوس دستی به شکم گنده تان می زنید و می گویید خوشا به حالت، کاش ما هم، وزن تو را داشتیم!!! خب تکانی به خودتان بدهید. با پرخوری و تن پروری چیزی عایدتان نمی شود. ما برای چاق نشدن و تعادل اندام خود، خون دلها خورده ایم ;)

  • میم مثل من

اول شخص

نظرات  (۶)

  • گورزاینده !!
  • دوست داشتم در وهله ی اول دوچرخه داشتم
    و در وهله ی دوم شهری که بتوان در آن دوچرخه سواری تمرین کرد و همه یک جوری به دوچرخه سوار ها نگاه نکنند! (نه اینکه یک جور بد، از در دید بودن خوشم نمی آید! و دوچرخه سواری اینجا عادی نیست!)
    پاسخ:
    امیدوارم دوچرخه بخری بعدشم سواری کنی! اتفاقا عادیه... شاید کمی سخت گیری می کنی
    فاصله شرکت تا خانه چقدر است؟ 100 متر؟
    پاسخ:
    نه خیر، چند کیلومتری میشه! دقیقش را نمی دانم. ولی 10 دقیقه طول می کشه 
    100 متر رو که باید با هواپیما رفت! خخخخ
  • علی مسعودی
  • کار خیلی خوبی کردی. میشه تا شهر ما رو هم رکاب بزنی؟
    پاسخ:
    آره، در حمایت از کمپین قطره قطره ;)
  • مریم بانو
  • چه تصمیم خوبی! کاش هوای شهرتون انقد آلوده نبود و دوچرخه سواری لذتبخش تر بود.
    پاسخ:
    ای کاش ....
    احسنت بر شما :-)

    پاسخ:
    مچکرم. همچنین 
    بله درسته ....حرف حساب بیجوابه...
    پاسخ:
    :)