کلبه چوبی خیال

یک دشت بی نهایت سبز
یک آسمون صاف با اندکی ابرهای در حال گذر
و یک کلبه چوبی تنها
کافیست تا
خیالم را پر کند...!

چهره ام آشناست

دوشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۴، ۰۴:۰۶ ب.ظ

- می گم! رفته بودیم فلان جا، یکی بود ...

+ صب کن! بقیه جمله ات رو بگم؟

- وا، بگو خب؟

+ یکی رو دیدی شبیه به من! درسته؟!

- آره دقیقاً، خیلی عجیبه ، از کجا فهمیدی؟

+ عادت کرده ام به این دیدن ها و دیالوگهای تکراری


عرض می کند که:

چهره ات آشناست

ای احساس ناب شکوفه ی نمناک

بگو قبلاً

جایی میان تنهایی گل های بی باران

بی فانوس از راه شب

و به وسعت باد دلتنگ پاییز

همدیگر را دیده ایم؟

  • میم مثل من

اول شخص

مای شعر

نظرات  (۳)

دیالوگ کدوم فیلم بود؟ عرض به این خوبی توش بود؟
پاسخ:
فیلم نبود که ... عه... واقعی بود
عرض به این خوبی هم واقعی بود ;)
خیلی سر در نیاوردم
البته شعر قشنگی بود واقعا
پاسخ:
اشکال نداره
  • مریم بانو
  • آشنا بود! ;-)
    پاسخ:
    کی؟ گل بی باران؟!! ;)