دلم خواست بنویسدت
چهارشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۳:۲۹ ب.ظ
رهاشده در آغوش من
با نوازشی که ساحرانه بر دست هایت می کشم
و یک احساس عجیب سر می خورد لای انگشت هایم
گرمایت را نفس می کشم
در دریای صورتت غرق می شوم با بوسه های مداوم
فشارت می دهم و نگاهم را در چشم هایت نقاشی می کنم
خستگی را آرام می شوی
آرام می شود تنهایی ام
نیستی عزیزم
من هم
چشم هایم مثل همیشه
به اشک نبودنت عادت دارند!