تک سوار جاده ها
شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۳۵ ب.ظ
دم دمای صبح، باران ریزی می آید. خورشید نای بالا آمدن ندارد و پشت ابرها کز کرده هنوز. تا چشم کار می کند جاده خیس و علف ها نمناک اند. پشت تریلی آخرین مدل نشسته ام و از آن بالا با غرور می رانم. هیچ کس نیست، انگار تمام جاده مال ماست. آهسته حرکت می کنم. با دست اندازهای نرم جاده بالا و پایین می روم و با صدای موسیقی جواد یساری اشک می ریزم.
.
.
.
عجیب دلم می خواهد تجربه این لحظات را .... لحظات تنهایی راننده ی تریلی ... در اوج اما شکسته و دلتنگ !
چه فانتزینای جالبناکاتانی!! یهنی شومو ! راننده !! اشک!! نه واقیعا؟