کلبه چوبی خیال

یک دشت بی نهایت سبز
یک آسمون صاف با اندکی ابرهای در حال گذر
و یک کلبه چوبی تنها
کافیست تا
خیالم را پر کند...!

تک سوار جاده ها

شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۳۵ ب.ظ

دم دمای صبح، باران ریزی می آید. خورشید نای بالا آمدن ندارد و پشت ابرها کز کرده هنوز. تا چشم کار می کند جاده خیس و علف ها نمناک اند. پشت تریلی آخرین مدل نشسته ام و از آن بالا با غرور می رانم. هیچ کس نیست، انگار تمام جاده مال ماست. آهسته حرکت می کنم. با دست اندازهای نرم جاده بالا و پایین می روم و با صدای موسیقی جواد یساری اشک می ریزم. 

.

.

.

عجیب دلم می خواهد تجربه این لحظات را .... لحظات تنهایی راننده ی تریلی ... در اوج اما شکسته و دلتنگ !

  • میم مثل من

هنر

نظرات  (۶)

ما را بهت در برگرفت! عجب!!
چه فانتزینای جالبناکاتانی!! یهنی شومو ! راننده !! اشک!! نه واقیعا؟
پاسخ:
خو بهمون نمیاد ؟!!!
  • مریم بانو
  • تریلی؟؟؟ جواد یساری؟؟!!! 
    ولی خوبه صداش لوس نیست 
    خخخخخخ
    پاسخ:
    وقتی دلت گرفته باشد لوس ترین صداها هم اشک آور می شوند.
    هی هم بگی آی نفس کش! با اون لنگ قرمزی که رو گردنت انداختی
    پاسخ:
    نه دیگه، با تیپ اسپورت، تو مایه های ارسطوی پایتخت
    چه حس خوبیه واقعا. هی چایی بریزی و بخوری و آروم بری. از اون بالا
    چه تصویر سازیه خوبی .....شاید همه ما یه وقتایی دلمون یه همچین لحظاتی بخواد اما چرا شکسته؟؟؟؟؟؟
    پاسخ:
    بله...  منظورم غمگین بود...
    و ایضا عباس قادری و داوود مقامی :دی معمولا تنها نیستن یه شاگرد یا کمک راننده همراشونه