برجامیسم
.
و دیگر همه چیز!
.
.
.
.
و دیگر هیچ!
- ۸ نظر
- ۲۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۳۲
جلوی آینه بودم که صدایم زد. برگشتم پشت میز. فرم ثبت نام مشترکین تلفنی را نشانم داد.... باید اینجا را امضا کنم؟ گفتم بله، البته اگر بلد نیستید، استامپ هم داریم! نیشخندی زد و گفت نه بابا! بهت نمی آید باحال باشی ، آخه قیافه ات خیلی بچه مثبتی است خواهرزاده! بچّه مثبت...!
وقتی رفت، به فکر رفتم. باحالی ربطی به بچه مثبت بودن دارد؟! باحال هستم؟ بچه مثبت چطور؟!!! برگشتم جلوی آینه و فکورانه در خودم خیره شدم!
هرچه خانم می گفت، آقا می خرید. آن هم از بهترین محصولات موجود. آخر سر یک ماشین دربست کرد و عیالش را فرستاد منزل. خودش حساب کتاب کرد و رفت. مشتری همیشگی دایی بود. وقتی می آمد خیلی شیک و تر و تمیز با یک دشداشه بلند طوسی ... دو خانم که نظاره گر خرید آنها بودند با لبخند گفتند خوش به حال زنش. ببین چطور واسش خرج می کرد. کاش شوهرهای ما هم یاد می گرفتن. دایی هم گفت ایشالا وقتی زن سوم رو هم گرفتن یاد می گیرن. لبخند روی صورت خانم ها خشکید. آب دهانشان را قورت دادند و گفتند شوهر ما غلط می کند برای ما خرج اضافه بکند!
بعد از مدتها نشستم پای بازی فوتبال خارجی، قبلش گفتم یعنی می شود به افتخار عشقم که شماره 5 می پوشید، 5 گل بزنند!
و شد ...
اولین بازی رئال با سرمربیگری زیدان، 5 تا زدند!
دم دمای صبح، باران ریزی می آید. خورشید نای بالا آمدن ندارد و پشت ابرها کز کرده هنوز. تا چشم کار می کند جاده خیس و علف ها نمناک اند. پشت تریلی آخرین مدل نشسته ام و از آن بالا با غرور می رانم. هیچ کس نیست، انگار تمام جاده مال ماست. آهسته حرکت می کنم. با دست اندازهای نرم جاده بالا و پایین می روم و با صدای موسیقی جواد یساری اشک می ریزم.
.
.
.
عجیب دلم می خواهد تجربه این لحظات را .... لحظات تنهایی راننده ی تریلی ... در اوج اما شکسته و دلتنگ !
چه سخت است! بعد از سالهای متمادی جزوات دوره لیسانس را باز کنی و به نیت فوقش بخوانی! ریاضی که جان کندن است رسماً! از انتگرال و معادلات چند مجهولی و یک مشت بلغوریات دیگر فقط مخرج مشترک گرفتن کسور به یادت مانده. به کمتر از دانشگاه تربیت مدرس تهران هم راضی نباشی! خدا قوت برادر ...
بخاطر خودشان با ارفاق آری! بخاطر نزدیک ترین هایش یقیناً خیر!
خیلی دلشان می خواست من را ببینند!
دیشب برای اولین بار : پهلوان ... پ 140
چرا باید
مترو شلوغ باشد
پدرها سر کار بروند
و مادرها سر بزنند به مدرسه
نمی فهمم!
چرا باید
بانک ها پول بشمارند
در دانشگاه از پایان نامه دفاع کنند
و بوق بزنند ماشین های توی ترافیک
نمی دانم چرا
هیچ جا را تعطیل نمی کنند؟
نفسم تنگ شده
تو نیستی
هوای شهر
آلوده ترین است!