کلبه چوبی خیال

یک دشت بی نهایت سبز
یک آسمون صاف با اندکی ابرهای در حال گذر
و یک کلبه چوبی تنها
کافیست تا
خیالم را پر کند...!

۱۰ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

منتظر بودم. یعنی منتظر بودیم هر دویمان. توی انبوه آدم ها دنبالت می گشتم. مسافری تازه از راه رسیده بودم. نمی دانم... شاید تو رسیده بودی. هرچه بود شلوغی ایستگاه به چشم می آمد و مردمی که با شتاب می رفتند و می آمدند. جمعیت را هل می دادم و نگاه نگرانم را به هر سو پرتاب می کردم. تا اینکه دیدمت. میان شلوغی ایستاده بودی. دستت را تکان دادی و مشتاقانه مرا کشاندی به سمت خودت. دست خودم نبود. حال و هوای دیگری داشتم. می دویدم تا تو. رسیدم. خوشحالی هم می دوید در چشم هامان. کسی حواسش به ما نبود. یعنی اینطور فکر می کردیم. شاید هم بی خیال به آنچه می گذرد. اشتیاق زیاد، نای حرف زدن را بریده بود.  دست هایت را باز کردی. من هم. آغوش گرم و تنگ، ما را نزدیک و نزدیک تر کرد. لبخند داشتی. در چشم های زیبایت نگاهی انداختم و سیر تماشایت کردم. روسری تیره ات افتاد روی شانه هایت. صورت ها را نزدیک کردیم و لب ها را بر گونه ها چسباندیم. بوسیدمت. صورت ماهت را غرق در بوسه کردم و تو نیز صورتم را بوسه بوسه پر از نفس های بهار کردی. آسمان زیر پاهایم راه می رفت وقتی غنچه لب هایت گل می کرد بر اندام. همدیگر را محکم گرفته بودیم و ...

مردم رد می شدند از کنارمان. نمی دانم حواسشان بود یا نه. مهم حواس من بود به تو و حواس تو به من! همین


از خواب می پرم. طعم لب ها و نمناکی و صدای بوسه هایت روی گونه ها حس می شود. گرمای آغوشت را روی سینه ام درک می کنم. اصلا به خواب نمی آمد آغوش مهر و بوسه ها. تازگی دارد. سرم را روی بالش می گذارم و قطره های اشک چکه چکه می بارند

  • میم مثل من

ده روز طول کشید تا او را دیدم. هر شب چند دقیقه نگاهش می کردم و از زور خستگی خوابم می برد. اما بالاخره این فیلم را دیدم. پیشنهاد خوب دوست عزیزم بود. من هم پیشنهادش می کنم

...

امروز سه کتاب از جلال آل احمد خریدم. خدا کند مثل فیلم نگاه کردن، نخوانمشان!

  • میم مثل من

هنوز با همان اشتیاق سالهای کودکی، کارتون فوتبالیست ها را با لذت تمام تماشا می کنم!

  • میم مثل من
حرفی، سخنی، قصه ای، مطلبی، انتقادی، پیشنهادی، چیری هست بفرمایید

این آمارگیر وبلاگ، هی نشان می دهد یک نفر غیر از خودم را که بیشتر اوقات به کلبه سر می زند. استان اش را هم لو می دهد لاکردار. آی پی اش هم موجود!

معما نوشت:
هیچ کدام از همسایه های همیشگی کلبه نیست!
  • میم مثل من
+ مقاومت در برابر شرایط جدید و پشیمانی از تصمیم جابجایی. وقتی متوجه شدم تمام بار سنگین قرار است روی شانه های من باشد. البته شاید عادی باشد. نمی دانم! حس خوبی ندارم. یک دپرسی بد

+ روزهای آخر اسفند و نوروز را به شدت درگیر عروسی و مسافرت و این چیزها هستم. کاش می شد یک ماهی رفت مرخصی بعد با انرژی برگشت سر کار، مث یک بچه ی خوب! حیف نمی شود

+ سخت است... آدم هایی که بخاطر زیادی خوب بودن و آدم هایی که به خاطر زیادی بد بودن ... بلاک می شوند!

+ کولرها روشن می شوند. به همین سادگی تابستان عزیزمان آرام آرام تشریف فرما می شود
  • میم مثل من

سخت نمی گیرم اما 

وقتی در آغوش می گیرمت

نوازشت می کنم

می بوسمت

و گرمای تو را احساس می کنم

باور کن سخت می گذرد

وقتی تمام این لحظات قشنگ

در خیال می گذرند!

  • میم مثل من

خدا به خیر کند

معاونت زیر امضایش زد :-(

همه چیز حل شد

دوشنبه 10 اسفند

تودیع و معارفه

اشک ها و لبخند ها ...




  • میم مثل من

همکار شهرستانی ام را توی خیابان با دخترش دیدم، ماشالله چه دختر زیبایی داشت. اصلاً بهش نمی آمد اصلاً. فردا که قضیه را برای همکارم تعریف کردم گفت خب خودش هم بدک نیست. خوشگله. بیشتر که دقت کردم فهمیدم اوهوم. خودش هم خوش قیافه  ست. به خصوص اگر سبیل هایش را بزند که دیگر نگو!

  • میم مثل من

همیشه وقتی چند روز در شرکت نیستم ، کودتا می شود!

مثل تغییرات مدیر عامل ها، رفتن میثم، انتصاب جدید مدیر و... دیروز هم معرفی مدیر جدید و جدا شدن ما از این واحد

رسماً از مکانی که هفت سال دوستش داشتم جدا می شوم و کار جدید استارت می خورد

  • میم مثل من
پنجشنبه قبل، ماشین  را از کارواش بردم لوکس خودرو. روکش ها و کف پوش را عوض کردم. دور فرمانی جدید گرفتم و سر و رویی به آن کشیدم. آن زیرمیزها ، فلش و حلقه و کنترل ضبط ماشین پیدا شد. فلش نقره ای خوشگلم گم که می شود از جاهای دیگر پیدایش می شود. دوباره گم می شود ولی در نا امیدی یکهو سر و کله اش پیدا می شود.درست مثل کفش های میرزا نوروز. با ماشین تر و تمیز شده رفتم بازار. وقتی برگشتم دیدم از خدا بی خبری، رکاب ماشین را زده و رفته!!! ما که نمی گذریم، خدا نیز نمی گذرد!

زیرنویس:
تفأل حافظ : مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی / پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی
تراک نوشت : از نفس افتاده بودم ... اومدی / راهمو گم کرده بودم ... اومدی
شخصی نوشت : ماموریت یک روزه به تهران. همایشی خسته کننده، سر زدن به یک دوست خوب
هوا نوشت : خاک عالم بر سرمان است باز هم فریادرسی نیست
سی.یا.سی نوشت: ای کاش می شد به تهران بروم برای رای دادن، افسوس
  • میم مثل من