کلبه چوبی خیال

یک دشت بی نهایت سبز
یک آسمون صاف با اندکی ابرهای در حال گذر
و یک کلبه چوبی تنها
کافیست تا
خیالم را پر کند...!

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هنر» ثبت شده است

منتظر بودم. یعنی منتظر بودیم هر دویمان. توی انبوه آدم ها دنبالت می گشتم. مسافری تازه از راه رسیده بودم. نمی دانم... شاید تو رسیده بودی. هرچه بود شلوغی ایستگاه به چشم می آمد و مردمی که با شتاب می رفتند و می آمدند. جمعیت را هل می دادم و نگاه نگرانم را به هر سو پرتاب می کردم. تا اینکه دیدمت. میان شلوغی ایستاده بودی. دستت را تکان دادی و مشتاقانه مرا کشاندی به سمت خودت. دست خودم نبود. حال و هوای دیگری داشتم. می دویدم تا تو. رسیدم. خوشحالی هم می دوید در چشم هامان. کسی حواسش به ما نبود. یعنی اینطور فکر می کردیم. شاید هم بی خیال به آنچه می گذرد. اشتیاق زیاد، نای حرف زدن را بریده بود.  دست هایت را باز کردی. من هم. آغوش گرم و تنگ، ما را نزدیک و نزدیک تر کرد. لبخند داشتی. در چشم های زیبایت نگاهی انداختم و سیر تماشایت کردم. روسری تیره ات افتاد روی شانه هایت. صورت ها را نزدیک کردیم و لب ها را بر گونه ها چسباندیم. بوسیدمت. صورت ماهت را غرق در بوسه کردم و تو نیز صورتم را بوسه بوسه پر از نفس های بهار کردی. آسمان زیر پاهایم راه می رفت وقتی غنچه لب هایت گل می کرد بر اندام. همدیگر را محکم گرفته بودیم و ...

مردم رد می شدند از کنارمان. نمی دانم حواسشان بود یا نه. مهم حواس من بود به تو و حواس تو به من! همین


از خواب می پرم. طعم لب ها و نمناکی و صدای بوسه هایت روی گونه ها حس می شود. گرمای آغوشت را روی سینه ام درک می کنم. اصلا به خواب نمی آمد آغوش مهر و بوسه ها. تازگی دارد. سرم را روی بالش می گذارم و قطره های اشک چکه چکه می بارند

  • میم مثل من

دم دمای صبح، باران ریزی می آید. خورشید نای بالا آمدن ندارد و پشت ابرها کز کرده هنوز. تا چشم کار می کند جاده خیس و علف ها نمناک اند. پشت تریلی آخرین مدل نشسته ام و از آن بالا با غرور می رانم. هیچ کس نیست، انگار تمام جاده مال ماست. آهسته حرکت می کنم. با دست اندازهای نرم جاده بالا و پایین می روم و با صدای موسیقی جواد یساری اشک می ریزم. 

.

.

.

عجیب دلم می خواهد تجربه این لحظات را .... لحظات تنهایی راننده ی تریلی ... در اوج اما شکسته و دلتنگ !

  • میم مثل من

گفت این را گوش کن ...

یه دنیا غریبم، کجایی عزیزم بیا تا چشامو، تو چشمات بریزم نگو دل بریدی، خدایی نکرده ببین خواب چشمات، با چشمام چه کرده


نمی دانست دارد گوش می دهد ...

بیا باز عزیزم بریم زیر بارون

دلم خیلی تنگه واسه هر دوتامون

چقدر ضربه خوردم، بیا آرومم کن

می بینی چه کردن باهامون

  • میم مثل من
به نظر من ، خوانندگی تنها بخش از هنر است که نیاز شدید به استعداد ذاتی دارد! سینما و نقاشی و عکاسی و ... را می توان با کلاس رفتن هم یاد گرفت ولی برای خوانندگی باید مادرزادی صدای خوب داشته باشی. هرچند فنونی هم دارد که باید یاد گرفت.
بقول معروف : خر خوانندگی ات باید از کرگی دم داشته باشد!
  • میم مثل من