کلبه چوبی خیال

یک دشت بی نهایت سبز
یک آسمون صاف با اندکی ابرهای در حال گذر
و یک کلبه چوبی تنها
کافیست تا
خیالم را پر کند...!

۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

تلخ 

مثل خرزهره

مثل زهر مار

مثل ته خیار

مثل بودن

مثل مردن

مثل 

قفل شدن ذهن

...

لعنتی نباش!!!

  • میم مثل من
بر لب های من 
سر انگشت هایت چه آزاد می رقصند 
و احوال صمیمیت سال ها را
صدای تو خوب تر می کند!
  • میم مثل من

+ صدای فریدون آسرایی اصلا به قیافه اش نمی خورد!

+ قیافه ی لبخند تصنعی نوبخت چندش آور است!

+ چقدر چندش آور است خرابی کیلومتر شمار ماشین با خاموش شدنش!

+ خاموشیم ولی در وقت خودش حرفی هم پرانده ایم. البته به هیچ کس ربطی ندارد اینستاگرام فلانی را چرا لایک نمی کنیم!

+ این اینستاگرام لعنتی چقدر وقت گیر است!

+ وقت نمی کنم مثل بچه آدم برای ارشد بخوانم!

+ پسر ارشد که باشی انتظارات زیاد هست، انتظار اینکه هوای خواهر/خواهرانت را بیشتر داشته باشی!

+ هوا قاطی کرده. باد گرم می وزد، خاک بلند می شود، آفتاب و ابر بازی می کنند ، سرد می شود!

+ صرف سرما خوردگی هیچ نبوسیدنی را توجیه نمی کند!

+ چگونه توجیه کنم راه های دوری که هستند و فاصله هایی که نیستند!

+ این فاصله حسابی می چسبد ... ها ها ها هااااچچچچچییییپپپپپو! دهان مبارکتان سرویس! د بیا و درستش کنید!

  • میم مثل من

نزدیک خونه رسیده ام. یکهو شک و تردید برم می دارد. کرکره مغازه را پایین کشیدم یا نه؟! به ذهن خسته و کوفته فشار می آورم. چیزی عایدم نمی شود. نمی توانم ریسک کنم. تمام مسیر را تا مغازه دایی بر می گردم. از دور چشمم می خورد به درب مغازه و خیالم راحت می شود. کرکره پایین است!


چند شبی ست به این قصه تکراری دچار شده ام. توهم و ترس از باز بودن درب مغازه و منی که راه نرفته را باز می گردم

  • میم مثل من

نمی دانم این کمردرد لعنتی از کجا پیدایش شده که اجازه قدم زدن در این هوای زیبای بهاری را نمی دهد!



صورت نوشت:

خیارش تمام شد، حالا از نارگیلش استفاده می کنم! صابون های زیبایی داو را از دست ندهید!

  • میم مثل من