کلبه چوبی خیال

یک دشت بی نهایت سبز
یک آسمون صاف با اندکی ابرهای در حال گذر
و یک کلبه چوبی تنها
کافیست تا
خیالم را پر کند...!

این نیز بگذرد!

شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۴۰ ب.ظ

چشمانش دلواپسی خاصی داشتند. هر روز قبل و بعد از شرکت با دوچرخه از کنارش رد می شدم و نگاهش می کردم. او هم من را. بخشی از لحظات خوب جاده ساحلی بود این سرباز دیوار پشتی استانداری. یک روز با صدای بلند بهش گفتم "این نیز بگذرد!" لبخند یواشی زد و دست تکان داد ... امروز ندیدمش. به جایش سرباز دیگری کشیک می داد. با لباس های صاف و اتو کشیده و پوتین های تر و تمیز و نو و چهره ای دگرگون و افسرده! کنارش ایستادم. سلام و بی مقدمه گفتم سرباز همیشگی کو؟ با نومیدی گفت خدمتش تمام شد و رفت. نفسی کشیدم. لبخندی زدم و رفتم. اما بلند صدایش زدم "این نیز بگذرد!"

  • میم مثل من

سوسایتی

نظرات  (۵)

خدمت سربازی هرچقدر سخت تر خاطراتش هم خوش تر

بله میگذرد و یک ان که بخودمان می اییم میبینیم گذشته
انطور که حتی فرصت نکرده ایم دستی تکان دهیم
سخت نگیر
روزهای آخر سخت میگذرند .
  • علی مسعودی
  • با پنبه سر می بریا. سیاسی بود!
    پاسخ:
    نه بابا! سیاسی کدومه دیگه
    تو هم شدی رفیق ما. صبحانه املت می خوردیم. شور بود. ربطش داد به مسائل سیاسی. 


    و خدا کنه که به نیکی و خیر بگذره...