کلبه چوبی خیال

یک دشت بی نهایت سبز
یک آسمون صاف با اندکی ابرهای در حال گذر
و یک کلبه چوبی تنها
کافیست تا
خیالم را پر کند...!

اندوه

پنجشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۳۶ ب.ظ

خودشان را آماده کرده بودند. هردو می دانستند تعطیلات و مسافرت ها و دید و باردیدهای نوروز آنها را از هم دور می کند. برای همین خداحافظی آخر سال با سختی همراه بود. در آن لحظات احساسی، ترانه ای برایش فرستاد و گفت: این هم تقدیم به تو.

او هم گرفت ولی نمی دانست کجا پنهانش کرده تا در ایام کسل بار نوروز پیدایش کرد.


وقتی هیچ کس نبود و دل تنگی مثل باران از در و دیوار شهر می بارید، آهنگ را پخش کرد:

تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی

اندوه بزرگیست زمانی که نباشی

  • میم مثل من

نظرات  (۱۰)

مطلب جدید نمیذارین؟
پاسخ:
...
بنظرم در میان غم این پست، خوشحالی وجود داره چون عمر نبودن به تعطیلات گره خورده و اندوهش کوتاه. در واقع داستان تلخ نیست
پاسخ:
بله خب. برداشت خوبی میشه داشت
سال نو رو با یه چیزی شروع می کردی که بخندیم. خخخخخ
حالا آخر قصه به هم رسیدن یا نه؟ 
پاسخ:
اولا که ، مگر به تو دستم نرسد ...
دوما که، همیشه آخر قصه یکی راهی شده رفته! خخخخخ
دل تنگی مثل باران از در و دیوار شهر میبارید ...
خیلی خوب مینویسید ...
پاسخ:
مرسی از نظرتون
پست غمگین بود :(
پاسخ:
بلی
غم خاصی تو داستانت بود. بعد از چند روز با فاز غم اومدی
پاسخ:
داستانک بود ;)
فاز فاز نوروزه:))
سلام سلام
سال نو کلبه ای مبارک
بعد از تعطیلات پست غمگین چرا؟
پاسخ:
سلام سلام
مرسی. همچنین
غمگین نیس که داستان :)
چقدر دردناک :(
پاسخ:
شکلک تعجب!
اندوه بزرگی ست... چه باشی! چه نباشی!
پاسخ:
چه زمانیست
سلام
شما هم انگار تعطیل بودی این مدت
داستان غمگینی بود
پاسخ:
سلام
اثر میگذاره دیگه خووو ;)