کلبه چوبی خیال

یک دشت بی نهایت سبز
یک آسمون صاف با اندکی ابرهای در حال گذر
و یک کلبه چوبی تنها
کافیست تا
خیالم را پر کند...!

استقلال صدر جدول بود و مظلومی حرف از کسب سهمیه می زد!

...

بازی طوفانی پرسپولیس و ماست بازی استقلال که شروع شد دلم گواهی داد فاجعه ای در راه است. دو گل که خوردیم از روی ناامیدی تلویزیون را خاموش کردم هرچند از گزند تماس ها و پیام های دوستان پرسپولیسی در امان نبودم. گه گاهی تی وی را روشن می کردم و از تاکتیک اسف بار و بازی ضعیف بازیکنان استقلال حسرت می خوردم. استقلال با نتیجه 4 بر 2 بازی را واگذار کرد. اما ... از تاکتیک و تعویض های افتضاح مظلومی که بگذریم، از ناداوری ترکی و دو پنالتی سوخته که بگذریم، از نمایش ضعیف مدافعان که بگذریم، از از دست دادن صدر که بگذریم، باز می توانیم سرمان را بالا بگیریم و بگوییم آییییییی 4 تایی ها، 4 هنوز واس ماس! البته پیشاپیش قهرمانی پرسپولیس را به دوستان پرسپولیسی تبریک گفتیم

...

پرسپولیس دوازدهم جدول بود و برانکو حرف از قهرمانی می زد!

  • میم مثل من

بیش از ده پست نوشتم و پاک کردم! عجیب دستم به قلم نمی رود. دم دمی مزاج شده ام شدید!!!

  • میم مثل من

گفت : چند درصد از رفتنت ناراضی بودی؟

گفتم : نمیدونم خب، شاید 50 درصد!

گفت : برو خدا رو شکر کن. ابراهیم بیست سال سابقه داشت. ناموس بهره برداری بود. 100 درصد ناراضی بود. اما بردنش. کاتب دفتر مدیر عامل شد!

گفتم: تو این شرکت قانون نانوشته ای وجود داره. اونی که کار می کنه، بیشتر کار می کشن، اونی که کار نمی کنه، بیشتر ول می کنن!

گفت : ... 



(بی خیال، حالا یه چیزی گفت)

  • میم مثل من

خودشان را آماده کرده بودند. هردو می دانستند تعطیلات و مسافرت ها و دید و باردیدهای نوروز آنها را از هم دور می کند. برای همین خداحافظی آخر سال با سختی همراه بود. در آن لحظات احساسی، ترانه ای برایش فرستاد و گفت: این هم تقدیم به تو.

او هم گرفت ولی نمی دانست کجا پنهانش کرده تا در ایام کسل بار نوروز پیدایش کرد.


وقتی هیچ کس نبود و دل تنگی مثل باران از در و دیوار شهر می بارید، آهنگ را پخش کرد:

تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی

اندوه بزرگیست زمانی که نباشی

  • میم مثل من

منتظر بودم. یعنی منتظر بودیم هر دویمان. توی انبوه آدم ها دنبالت می گشتم. مسافری تازه از راه رسیده بودم. نمی دانم... شاید تو رسیده بودی. هرچه بود شلوغی ایستگاه به چشم می آمد و مردمی که با شتاب می رفتند و می آمدند. جمعیت را هل می دادم و نگاه نگرانم را به هر سو پرتاب می کردم. تا اینکه دیدمت. میان شلوغی ایستاده بودی. دستت را تکان دادی و مشتاقانه مرا کشاندی به سمت خودت. دست خودم نبود. حال و هوای دیگری داشتم. می دویدم تا تو. رسیدم. خوشحالی هم می دوید در چشم هامان. کسی حواسش به ما نبود. یعنی اینطور فکر می کردیم. شاید هم بی خیال به آنچه می گذرد. اشتیاق زیاد، نای حرف زدن را بریده بود.  دست هایت را باز کردی. من هم. آغوش گرم و تنگ، ما را نزدیک و نزدیک تر کرد. لبخند داشتی. در چشم های زیبایت نگاهی انداختم و سیر تماشایت کردم. روسری تیره ات افتاد روی شانه هایت. صورت ها را نزدیک کردیم و لب ها را بر گونه ها چسباندیم. بوسیدمت. صورت ماهت را غرق در بوسه کردم و تو نیز صورتم را بوسه بوسه پر از نفس های بهار کردی. آسمان زیر پاهایم راه می رفت وقتی غنچه لب هایت گل می کرد بر اندام. همدیگر را محکم گرفته بودیم و ...

مردم رد می شدند از کنارمان. نمی دانم حواسشان بود یا نه. مهم حواس من بود به تو و حواس تو به من! همین


از خواب می پرم. طعم لب ها و نمناکی و صدای بوسه هایت روی گونه ها حس می شود. گرمای آغوشت را روی سینه ام درک می کنم. اصلا به خواب نمی آمد آغوش مهر و بوسه ها. تازگی دارد. سرم را روی بالش می گذارم و قطره های اشک چکه چکه می بارند

  • میم مثل من

ده روز طول کشید تا او را دیدم. هر شب چند دقیقه نگاهش می کردم و از زور خستگی خوابم می برد. اما بالاخره این فیلم را دیدم. پیشنهاد خوب دوست عزیزم بود. من هم پیشنهادش می کنم

...

امروز سه کتاب از جلال آل احمد خریدم. خدا کند مثل فیلم نگاه کردن، نخوانمشان!

  • میم مثل من

هنوز با همان اشتیاق سالهای کودکی، کارتون فوتبالیست ها را با لذت تمام تماشا می کنم!

  • میم مثل من
حرفی، سخنی، قصه ای، مطلبی، انتقادی، پیشنهادی، چیری هست بفرمایید

این آمارگیر وبلاگ، هی نشان می دهد یک نفر غیر از خودم را که بیشتر اوقات به کلبه سر می زند. استان اش را هم لو می دهد لاکردار. آی پی اش هم موجود!

معما نوشت:
هیچ کدام از همسایه های همیشگی کلبه نیست!
  • میم مثل من
+ مقاومت در برابر شرایط جدید و پشیمانی از تصمیم جابجایی. وقتی متوجه شدم تمام بار سنگین قرار است روی شانه های من باشد. البته شاید عادی باشد. نمی دانم! حس خوبی ندارم. یک دپرسی بد

+ روزهای آخر اسفند و نوروز را به شدت درگیر عروسی و مسافرت و این چیزها هستم. کاش می شد یک ماهی رفت مرخصی بعد با انرژی برگشت سر کار، مث یک بچه ی خوب! حیف نمی شود

+ سخت است... آدم هایی که بخاطر زیادی خوب بودن و آدم هایی که به خاطر زیادی بد بودن ... بلاک می شوند!

+ کولرها روشن می شوند. به همین سادگی تابستان عزیزمان آرام آرام تشریف فرما می شود
  • میم مثل من

سخت نمی گیرم اما 

وقتی در آغوش می گیرمت

نوازشت می کنم

می بوسمت

و گرمای تو را احساس می کنم

باور کن سخت می گذرد

وقتی تمام این لحظات قشنگ

در خیال می گذرند!

  • میم مثل من